ورود افراد متفرقه ممنوع
سلام به دوستای گل فوتبالی!
توی این قسمت هر کس هر سوال فوتبالی که داره میتونه بپرسه وهر عزیزی که جواب سوال رو بلده میتونه جواب بده .
توی این قسمت شعارهای مربوط به تیم محبوبتون رو هم میتونید بزاریداما بدون توهین به تیم مقابل!
منتظرم ببینم کی فوتبالی تره!!!!!
آبی یعنی غرق در خوشحالیم
عشق می ورزم که استقلالیم
F.B...MEHR
نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 2ساعت
ساعت 12:48 عصر توسط فاطمه| نظر بدهید
نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 2ساعت
ساعت 12:29 عصر توسط فاطمه| نظر
سلام
توی این قسمت دلم میخوادهر کسی هر حرف نگفته ای داره که مدتها توی دلشه و نمیتونه عنوانش بکنه رو اگه دوست داره اینجا عنوان کنه .
هر کس بد ما به خلق گوید
ما دیده به بد نمی خراشیم!
ما نیکی او به خلق گوئیم
تا هر دو دروغ گفته باشیم!!!
نوشته شده در چهارشنبه 91 فروردین 30ساعت
ساعت 11:43 صبح توسط فاطمه| نظر
سلام به همه ی دوستای عزیزم
فکر نمی کنم هیچ کدوم از ما تا به حال به همه ی شهرها و روستاهای ایران سفر کرده باشیم و همه جا رو دیده باشیم شاید باشن این طور افردی اما مسلما خیلی کم هستن.
این قسمتو می زارم واسه دوستانی که دلشون می خواد همه با ویژگی ها ومناطق تفریحی ومذهبی و.....شهرشون آشنا بشن.
نوشته شده در سه شنبه 91 فروردین 29ساعت
ساعت 5:16 عصر توسط فاطمه| نظر بدهید
سلام دوستای گلم
این قسمت رو می زارم واسه اون دوستایی که تا یه تیکه کاغذ گیر میارن روش یه شعر می نویسن!
منتظر شعرهای زیباتون هستم.
ای نگاهت نخی از مخمل وازابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همین باغ بلور
به همان سایه همان وهم همان تصویری که سراغش ز غزل های خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله ی دور به هم یعنی آن شیوه ی فهماندن منظور به هم
به تبسم به تکلم به دل آرایی تو به خموشی به تماشا به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه ی سنگین سکوت به سخن های تو با لهجه ی شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش می شود یک شبه پی برد به دل دادگی اش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده برسر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم تشنه ی دیدار من است
یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بی رنگ تراز آیینه یک لحظه بایست راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
حتم دارم که تویی آن شبح آیینه پوش عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش!
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آیینه پیدا شده است و تماشاگه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی!
نوشته شده در سه شنبه 91 فروردین 29ساعت
ساعت 4:48 عصر توسط فاطمه| نظر
By Ashoora.ir & Night Skin